گنجور

 
جهان ملک خاتون

طبیب درد دلم را دوا نخواهد کرد

امید ما ز لب خود روا نخواهد کرد

بسی امید مرا داد بر وفا چه کنم

عجب گر آن بت سرکش جفا نخواهد کرد

چنین که من اثر وصل او همی بینم

به قول خویش همانا وفا نخواهد کرد

گرفت دامن وصلش به صد امید دلم

یقین که دست طلب زو رها نخواهد کرد

اگرچه هست بلای دل من آن بالا

دل ضعیف به ترک بلا نخواهد کرد

به درد هجر گرفتارم آن صنم زین بیش

مگر به درد و غمم مبتلا نخواهد کرد

مرا چو جان جهان و جهان جانست او

یقین که جان ز جهانی جدا نخواهد کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلمان ساوجی

سپهر فضل و هنر شمس دین که شمس و قمر

جز از غبار درت توتیا نخواهد کرد

صفای نیت و صدق تو صبح اگر بیند

ز شرم دعوی صدق و صفا نخواهد کرد

برید باد بهاری به بوی نافه مشک

[...]

فضولی

حبیب درد دلم را دوا نخواهد کرد

ترحمی بمن مبتلا نخواهد کرد

چو تیر تا نفتد دور ازان کمان ابرو

رقیب در دل ما هیچ جا نخواهد کرد

کمست مهر بتان آن قدر که گر همه را

[...]

ملک‌الشعرا بهار

به تو کسی چو من آخر وفا نخواهد کرد

دکرکسی به شما اعتنا نخواهدکرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه