نگار از حال زارم غم ندارد
به ریش خاطرم مرهم ندارد
طبیب سنگ دل دانم که در دست
به یک مو داروی دردم ندارد
دل مسکین من در درد دوری
به غیر از غم کسی همدم ندارد
از آن رو بر منش رحمت نیاید
که از من بنده بهتر کم ندارد
هلال عید می جستم چو دیدم
چو ابروی بت من خم ندارد
جز اینش نیست عیبی کان دلارام
بنای عهد خود محکم ندارد
اگر عالم همه طوفان بگیرد
جهان از دولت او غم ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.