غم هجر تو پایانی ندارد
به غیر از وصل درمانی ندارد
دلی کان بسته ی جانانه ای نیست
توان گفتن که آن جانی ندارد
هر آن سر کاو ز سودای تو خالیست
چو زلفت هیچ سامانی ندارد
چو مجموعست کار زلف از آن روی
غم حال پریشانی ندارد
خیالش با سواد دیده می گفت
که کس همچون تو مهمانی ندارد
همه اسباب خوبی دارد آن ماه
دریغا عهد و پیمانی ندارد
جهان را زان سبب رو در خرابیست
که اشفاق جهانبانی ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم جدایی صحبت میکند که پایانی ندارد و تنها راه درمان آن وصال محبوب است. او اشاره میکند که دلها به عشق نمیتوانند بمانند و بیعشقی، زندگی بیمعناست. همچنین، ابراز میکند که حال و احوال عاشقان تحت تاثیر عشق و زیبایی محبوب قرار دارد و بدون آن، زندگی دچار زوال و خرابی است. شاعر میگوید که وجود محبوب و زیباییهایش با تمام خوبیها، ولی عهد و پیمانی برای وفاداری ندارد، و این دلیل نابسامانی و خرابی در جهان است.
هوش مصنوعی: غمت هرگز به پایان نمیرسد و تنها راه درمان آن، وصال و دیدار توست.
هوش مصنوعی: اگر دلی که به محبوبی وابسته نیست، وجود داشته باشد، نمیتوان گفت که آن دل زندگی یا نشاط دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق تو خالی باشد، مانند موهای در هم که هیچ نظمی ندارند، بینظم و آشفته است.
هوش مصنوعی: وقتی که زلفها بههم پیوستهاند، به خاطر روی غمانگیز، حال پریشانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او با چشمانش به زیبایی تو اشاره میکرد و میگفت که هیچ کس همچون تو را نمیتوان یافت.
هوش مصنوعی: آن ماه زیبا همه ویژگیهای خوبی را دارد، اما افسوس که هیچ عهد و پیمانی ندارد.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر این که حمایت و مدیریت درست و شایستهای ندارد، در حال نابودی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.