چه باشد ار تو ز لطفم کنی زمانی شاد
جهان کنی دگر از وصل خویشتن آباد
گذشت داد من از حد برون ز دست غمت
بده مراد دلم بیش از این مکن بیداد
اگر به کلبه احزان ما دهی تشریف
هزار جان عزیزم فدای جان تو باد
مرا سریست بر آن آستان و می دانی
فدای راه تو کردیم و هرچه باداباد
منم که بنده ی آن قامت چو سرو توأم
به بوستان وفای تو همچو سرو آزاد
جفا کنند حبیبان ولی به پیش دلم
هزار بار بهست آن ز عهد بی بنیاد
جفا مکن به من ای جان برون ز حد ورنه
هزار ناله زنم در جهان و صد فریاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات بیانگر احساسات عمیق خود نسبت به محبوب است. او از لطف و محبت محبوبش میخواهد که لحظهای خوشی برای او به ارمغان آورد و با وصل خود، دنیا را آباد کند. شاعر به شدت تحت تأثیر غم و اندوه قرار دارد و از محبوب خواستار است که بیش از این عذاب ندهد. او از عشق و وفاداری خود به محبوب سخن میگوید و حاضر است جانش را فدای او کند. در پایان، شاعر به محبوب هشدار میدهد که اگر به او جفا کند، صدها بار ناله و فریاد خواهد زد. این اشعار نشاندهنده عشق عمیق و دردناک شاعر به محبوبش است.
هوش مصنوعی: اگر تو با لطف خود، مدتی مرا شاد کنی، آن گاه میتوانی دنیا را نیز به شادابی خود بیاری و دوباره از ارتباط با خود، آبادانی به ارمغان بیاوری.
هوش مصنوعی: درد و غم تو فراتر از طاقت من است، پس ای محبوب، آرزوی قلبم را برآورده کن و بیشتر از این بر من ظلم نکن.
هوش مصنوعی: اگر به خانهای که پر از غم و اندوه است، آمد و رفت کنی، جانم را برای تو تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: من به آن درگاه وابستهام و میدانی که برای تو جانم را فدای این مسیر کردهام و هرچه پیش بیاید، برایم مهم نیست.
هوش مصنوعی: من بنده و Servant زیبایی تو هستم و در باغ وفاداریات مانند درخت سرو آزادی احساس میکنم.
هوش مصنوعی: دوستان ممکن است به من سختی دهند، اما برای قلب من بهتر است که این جفاها را تحمل کنم تا اینکه به یاد عهد و وعدهای بیاساس و ناپایدار بچسبم.
هوش مصنوعی: ای محبوب، در حق من ستم نکن، چون اگر چنین کنی، از شدت درد و ناراحتی هزاران ناله و صدها فریاد از دل میکشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.