گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

چه باشد ار تو ز لطفم کنی زمانی شاد

جهان کنی دگر از وصل خویشتن آباد

گذشت داد من از حد برون ز دست غمت

بده مراد دلم بیش از این مکن بیداد

اگر به کلبه احزان ما دهی تشریف

هزار جان عزیزم فدای جان تو باد

مرا سریست بر آن آستان و می دانی

فدای راه تو کردیم و هرچه باداباد

منم که بنده ی آن قامت چو سرو توأم

به بوستان وفای تو همچو سرو آزاد

جفا کنند حبیبان ولی به پیش دلم

هزار بار بهست آن ز عهد بی بنیاد

جفا مکن به من ای جان برون ز حد ورنه

هزار ناله زنم در جهان و صد فریاد

 
 
 
رودکی

جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد

برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد

درست و راست کناد این مثل خدای ورا

اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

[...]

کسایی

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد

مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف

شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد

فرخی سیستانی

یمین دولت شاه زمانه با دل شاد

بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد

بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای

حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد

هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان

[...]

قطران تبریزی

همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد

شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد

گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا

گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد

ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه