گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

منم که نقش توأم هرگز از خیال نرفت

دو چشم بختم از آن چهره و جمال نرفت

ز جان ملول شدم در فراق یار و هنوز

نگار مهوش من از سر ملال نرفت

به جان رسید مرا دل ز دست هجرانش

به کوی دوست مرا جاده ی وصال نرفت

میان مجمع رندان و عاشقان رخش

بجز حکایت آن خط و زلف و خال نرفت

به پیش لعل تو کانست مایه ای ز حیات

حدیث باده و سرچشمه ی زلال نرفت

هر آنکه موی میانت بدید و قدّ چو سرو

نبود آنکه شب و روز در خیال نرفت