منم که نقش توأم هرگز از خیال نرفت
دو چشم بختم از آن چهره و جمال نرفت
ز جان ملول شدم در فراق یار و هنوز
نگار مهوش من از سر ملال نرفت
به جان رسید مرا دل ز دست هجرانش
به کوی دوست مرا جاده ی وصال نرفت
میان مجمع رندان و عاشقان رخش
بجز حکایت آن خط و زلف و خال نرفت
به پیش لعل تو کانست مایه ای ز حیات
حدیث باده و سرچشمه ی زلال نرفت
هر آنکه موی میانت بدید و قدّ چو سرو
نبود آنکه شب و روز در خیال نرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و فراق یار سخن میگوید و به احساس عمیق خود اشاره میکند. او میگوید که هرگز از یاد محبوبش غافل نشده و زیباییهای او همچنان در ذهنش باقی مانده است. شاعر از درد جدایی و نبود وصال با محبوبش ابراز ناراحتی میکند و بیان میکند که حتی در میان جمع عاشقان و رندان، تنها یاد محبوبش در ذهنش میچرخد. همچنین تأکید میکند که هر که زیباییهای محبوب را دیده، نمیتواند از خیال او دور شود.
هوش مصنوعی: من همیشه در ذهنم به یاد تو هستم و هیچ وقت فراموش نمیشوم. چشمان پر بخت من از زیبایی و چهرهات دل نمیکَنند.
هوش مصنوعی: از زندگی خسته و ناامید شدم به خاطر دوری محبوبم، و هنوز تصویر زیبای او از ذهنم نرفته است.
هوش مصنوعی: دل من از دوری و فراق او به شدت رنجیده است، و هیچ راهی به سوی وصال و دیدار دوست نمییابد.
هوش مصنوعی: در جمع عاشقان و بیدلان، زیبایی چهرهات جز به بیان آن خط و زلف و خال تو بر زبان نیامد.
هوش مصنوعی: به جلوه ی زیبایی تو که مایه ی زندگی است، داستان باده و چشمه ی زلال فراموش شده است.
هوش مصنوعی: هر کس به زیبایی و قامت تو توجه کند و قد تو را به مانند سرو نبیند، هرگز نمیتواند شب و روز تو را از خیال خود خارج کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.