دستم ز غمت نگار بگرفت
از دیده و ره گذار بگرفت
مهجور دو دیده ی جهان بین
بی دیدن تو غبار بگرفت
مهر رخ تو در این دل من
ای دیده به روزگار بگرفت
ناخورده شرابی از لبانت
از چشم توام خمار بگرفت
ناچیده گلی ز باغ وصلت
سرتاسر دیده خار بگرفت
دل رفت و دو دست شوق بر سر
شست سر زلف یار بگرفت
از عشق جهان فغان برآورد
وز نام تو افتخار بگرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.