مرا فراق رخ آن نگار ممکن نیست
وصال آن بت سیمین عذار ممکن نیست
چه حالتیست ندانم میان ورطه ی عشق
شدم غریق و شدن برکنار ممکن نیست
ببرد آب رخ آن نگار و در غم او
میان آتش هجران قرار ممکن نیست
به بوستان وصالش بسی امیدم بود
کنونم از گل آن وصل خار ممکن نیست
دل ضعیف مرا حالتیست بس مشکل
که می خورد غم و بی غمگسار ممکن نیست
نه مرد عشق تو بودم ولی چه چاره کنم
به عشق روی توأم اختیار ممکن نیست
نصیحت من بی دل کنند و می گویم
سر بریدنم از وصل یار ممکن نیست
ز آب دیده ی ما سر به سر جهان بگرفت
به غایتی که از این سو گذار ممکن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.