گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

چه کنم در شب هجران تو آرامم نیست

یک نظر بر رخ جان بخش دلارامم نیست

با همه درد که در آتش دل سوخته ام

آرزوی و هوس صحبت هر خامم نیست

گرچه مانند صراحی شده خون در جگرم

جز دلی صاف تنگ گشته ی چون جامم نیست

هست مادام مرا مونس دل خیل خیال

گرچه در پیش نظر وصل تو مادامم نیست

تا به عشق رخ تو شهره ی آفاق شدم

بجز از عاشق بدنام دگر نامم نیست

تا تو ای نور نظر دور ز چشمم شده ای

خوش دلی و طرب و ذوق در ایامم نیست

کام من تلخ شد از شدّت شبهای فراق

بجز از روز وصالت ز جهان کامم نیست