چه کنم در شب هجران تو آرامم نیست
یک نظر بر رخ جان بخش دلارامم نیست
با همه درد که در آتش دل سوخته ام
آرزوی و هوس صحبت هر خامم نیست
گرچه مانند صراحی شده خون در جگرم
جز دلی صاف تنگ گشته ی چون جامم نیست
هست مادام مرا مونس دل خیل خیال
گرچه در پیش نظر وصل تو مادامم نیست
تا به عشق رخ تو شهره ی آفاق شدم
بجز از عاشق بدنام دگر نامم نیست
تا تو ای نور نظر دور ز چشمم شده ای
خوش دلی و طرب و ذوق در ایامم نیست
کام من تلخ شد از شدّت شبهای فراق
بجز از روز وصالت ز جهان کامم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم جدایی و فراق معشوق سخن میگوید. او احساس ناآرامی و بیقراری دارد و میگوید که در شبهای هجران، آرامش ندارد. هرچند که گاهی به یاد معشوق میافتد، اما شوری در دلش وجود ندارد. او از سختیهای عشق و رنجهایش میگوید و بیان میکند که گرچه به خاطر عشقش معروف شده، ولی در حقیقت جز یک عاشق نامدار نیست. او از تلخی زندگی بدون معشوق میگوید و تأکید میکند که تنها شادی و کامش زمانی میآید که معشوق در کنارش باشد. در کل، شاعر به وضوح از فقدان معشوق و درد انتظارش صحبت میکند.
هوش مصنوعی: در شبهایی که دور از تو گذراندهام، نمیتوانم آرامش داشته باشم. حتی یک نگاه به چهرهات، که روح مرا تسکین دهد، برایم ممکن نیست.
هوش مصنوعی: با وجود تمام دردی که به خاطر آتش احساساتم کشیدهام، هر شخص خام و نادانی را نمیخواهم که با او صحبت کنم.
هوش مصنوعی: هرچند که درونم پر از غم و درد است و مانند شراب در دل سختی میچرخد، اما تنها چیزی که دارم یک دل صاف و تنگ است که به مانند جامی میباشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خیالات خوشی در دل دارم، همچنان همراه من هستند، هرچند که در واقعیت به وصل تو نمیرسم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و زیبایی تو، در سراسر دنیا معروف شدم و جز به عنوان یک عاشق بدنام، نام دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی تو ای محبوب دور از چشمانم هستی، خوشحالی و لذت و شادابی از روزهایم رفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت دوری و شبهای غمانگیز، زندگیام تلخ شده و جز روزی که با تو هستم، چیز دیگری نمیتواند مرا خوشحال کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
[...]
ز غمت خون دلی نیست که در جامم نیست
دور غم شاد اگر دور فلک رامم نیست
در فراق لب شیرین تو ای چشمهٔ نوش
به لبت تلخی زهری نه که در کامم نیست
بیتو شامی اگر ای وصل به صبح آوردم
[...]
تا شدم شیفته زلف تو آرامم نیست
همچو آغاز غمت شادی انجامم نیست
دلم آن گونه به دام تو هوس کرد که هیچ،
حلقه ای خوبتر از حلقه اندامم نیست
من که در آتش سودای غمت پخته شدم،
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.