اوصاف جمال تو مرا ورد زبانست
یاد لب جان پرور تو مونس جانست
خون جگر سوخته ام در غم هجران
بی روی تو از دیده ی غمدیده روانست
تسکین دل خسته ما آن رخ زیباست
یاقوت لب لعل توام قوت روانست
یک دم ز خیالم نرود قامت زیباش
در دیده ی ما جای چنان سرو روانست
گفتیم گذشت او مگر از جور و ستم لیک
چون نیک بدیدیم همانست همانست
ای دل خبرت نیست که آن دلبر فتان
دل با دگری دارد و با ما به زبانست
از هجر خیالی شده ام کان رخ مهوش
عمریست که از دیده ی غمدیده نهانست
بازآی مکن بیش تعلّل که ز حد رفت
باری که ز هجران تو بر جان جهانست
بار غم هجر تو به دل بود همه بار
بارش نتوان گفت که انبار گرانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
المنة لله که این ماه خزانست
ماه شدن و آمدن راه رزانست
از بسکه درین راه رز انگور کشانند
این راه رز ایدون چو ره کاهکشانست
چون قوسِ قزح برگِ رزان رنگبهرنگند
[...]
هجران تو این شهره صنم باد خزانست
کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست
در طبع نشاطم طمع وصل چنانست
در باغ دلم باد فراق تو همانست
رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
زان راز خبر یافت کسی را که عیانست
او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست
زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست
گویند ازین میدان آن را که درآمد
[...]
صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست
خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست
آراسته از طالع او روی سپهرست
افروخته از طلعت او صحن جهانست
در خدمت او تقویت خرد و بزرگست
[...]
ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن
گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست
روئیست در آن چشم جهانی متحیر
زلفی که پریشانی احوال جهانست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.