دل من در سر زلفت به دامست
به عشقت خواب در چشمم حرامست
هوای زلف تو پختم خرد گفت
که این اندیشه از سودای خامست
کسی کاو بر رخ خوبت نگارا
نه عاشق گشت همچون من کدامست؟
به باغ جان ما هر سرو آزاد
به پیش قامتت بر وی قیامست
ز لعل جان فزایت بی نصیبم
دعای دولتت بر من دوامست
نظر فرما که خاک راه گشتم
ز دلبر یک نظر بر ما تمامست
ندارد با من آن دلبر وفا لیک
جهان از جان و دل باری غلامست
تو می دانی که بر من روز هجران
چو زلف کافرت دایم چو شامست
مزن سنگ فراقت بر دل من
که روشن خاطر من همچو جامست
اگر کام تو دشمن کامیم بود
تو را ای جان جهان حالی به کامست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید. او در دام زلف محبوبش گرفتار شده و خواب را از چشمانش میرانَد. شاعر به درد و رنجی که از جدایی محبوبش میکشد اشاره میکند و میگوید که هیچ کس به اندازه او عاشق نبوده است. او با وجود زیباییهای باغ زندگی و حضور دیگران، تمام توجهش به محبوبش است. شاعر به بیوفایی محبوبش اعتراف میکند، اما هنوز هم جان و دلش برای اوست. در نهایت، اشاره میکند که حتی اگر عشق آنها به جدایی منجر شود، همچنان دلش به یاد محبوبش میتپد.
هوش مصنوعی: دل من در زلفهای تو گرفتار شده و بخاطر عشق تو، خواب و آرامش از چشمانم رفته است.
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر زیبایی موهای تو هستم و خرد به من میگوید که این افکار ناشی از آرزوهای ناپخته است.
هوش مصنوعی: کسی که بر چهره زیبای تو نگاه کند، مثل من عاشق نشده است. آن شخص کیست؟
هوش مصنوعی: در باغ وجود ما، هر درخت بلند و زیبایی به خاطر زیبایی تو قد راست کرده و به اهتزاز در آمده است.
هوش مصنوعی: من از زیبایی تو بهرهای ندارم، اما دعای تو برای خوشبختیام همیشه با من است.
هوش مصنوعی: به من نگاه کن، من به خاطر دلبرم خاک این راه شدم؛ یک اشاره از او برای من کافی است تا تمام نیازهایم برطرف شود.
هوش مصنوعی: دلبر من وفادار نیست، اما جهان به خاطر جان و دل من، همچنان مانند غلامی در خدمت است.
هوش مصنوعی: تو میدانی که روزهای جدایی بر من چقدر سخت و تاریک است، مثل تاریکی شب که زلفهای آن معشوقهات را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: دل من را با سنگ دوریات مکوب، زیرا که ذهنم پاک و روشن است، مانند یک جام.
هوش مصنوعی: اگر آنچه که به نفع تو نیست، باعث خوشحالی من است، تنها تو هستی که برای من مهمی و حالا در حال شادی هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپیدهدم که وقت کار عامست
نبیذ غارجی رسم کرامست
مرا ده ساقیا جام نخستین
که من مخمورم و میلم به جامست
ولیکن لختکی باریکتر ده
[...]
یکی گفتی که رهْمان ناتمامست
کنون این ره تمامی راه رامست
چو حق را وفق نام او کلامست
ز فرقانست فاروق این تمامست
تو را در دلبری دستی تمامست
مرا در بیدلی درد و سقامست
بجز با روی خوبت عشقبازی
حرامست و حرامست و حرامست
همه فانی و خوان وحدت تو
[...]
بگفتش مذهب خوبان کدامست
بگفتا کش فریب و عشوه نامست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.