مرا که در دو جهان راحت دل و جانی
به درد عشق تو درمانده ام تو درمانی
مرا به غیر تو مقصود در دو عالم نیست
خدای داند و من دانم و تو هم دانی
بیا که ملک دل ایثار خاک مقدم تست
به هر چه حکم کنی بر دلم تو سلطانی
منم ز جان و دلت معتقد ولی چه کنم
که اعتقاد من خسته دل نمی دانی
وگر تو چاره درد دلم بخواهی کرد
چو من شوی که به درمان خویش درمانی
ایا وصال تو آب حیات من تا چند
مرا بر آتش سوزان هجر بنشانی
تو شاه و حاکم و فرمان دهی و ما محکوم
که نیست چاره ی ما غیر بنده فرمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عمیق شاعر به معشوق است. شاعر به وضوح بیان میکند که تمام آرامش و راحتیاش به حضور معشوق بستگی دارد و با دردهای عشقش دست و پنجه نرم میکند. او اذعان میکند که هیچ هدف و مقصدی جز معشوق در زندگیاش ندارد و معشوق را همچون سلطانی میداند که بر دل او فرمانروایی میکند. شاعر در نهایت ابراز میکند که عشق و وصال معشوق برایش مانند آب حیات است و از درد جدایی رنج میبرد و به ناچاری به فرمان معشوق تن میدهد.
هوش مصنوعی: من که در هر دو جهان، به خاطر عشق تو درد و رنج میکشم، تو خودی که میتوانی درمانم کنی.
هوش مصنوعی: به هیچ چیز و هیچ کس جز تو در این دنیا و آن دنیا ارتباط و هدفی ندارم. خدا میداند، من میدانم و تو هم این را میدانی.
هوش مصنوعی: بیا به خاطر اینکه تو ارزشمندترینی و من برای تو آمادهام. هر کاری که بخواهی، من به آن عمل میکنم؛ زیرا تو بر دلم سلطنت میکنی.
هوش مصنوعی: من به جان و دل تو ایمان دارم، اما چه کنم که تو از این ایمان من بیخبر و غافل هستی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی درمانی برای درد دل من پیدا کنی، باید مثل من شوی که شفا و remedies در خودم دارم.
هوش مصنوعی: آیا نزدیک شدن به تو برای من مانند آب حیات است؟ تا چه زمانی باید در آتش سوزان دوری تو بسوزم؟
هوش مصنوعی: تو فرمانروا و قدرتمندی و ما گروگان سرنوشت، چارهای جز تسلیم به دستورات تو نداریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.