گنجور

 
جهان ملک خاتون

مرا که در دو جهان راحت دل و جانی

به درد عشق تو درمانده ام تو درمانی

مرا به غیر تو مقصود در دو عالم نیست

خدای داند و من دانم و تو هم دانی

بیا که ملک دل ایثار خاک مقدم تست

به هر چه حکم کنی بر دلم تو سلطانی

منم ز جان و دلت معتقد ولی چه کنم

که اعتقاد من خسته دل نمی دانی

وگر تو چاره درد دلم بخواهی کرد

چو من شوی که به درمان خویش درمانی

ایا وصال تو آب حیات من تا چند

مرا بر آتش سوزان هجر بنشانی

تو شاه و حاکم و فرمان دهی و ما محکوم

که نیست چاره ی ما غیر بنده فرمانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟

که: حیف باشد روح القدس به سگبانی

به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

قطران تبریزی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی

برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم

که حیف باشد روح القدس بسگبانی

بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

امیر معزی

مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی

مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی

سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی

که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی

معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی

بکار من چو سر زلف تو پریشانی

کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان

که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی

بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟

[...]

قوامی رازی

به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی

که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی

چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش

اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی

غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه