جهان بگرفت باز از سر جوانی
رسید ایام عیش و کامرانی
بهار و نرگس و بید و بنفشه
کنار جوی و روز شادمانی
شکفته ارغوان و سوسن آزاد
چمن سبز و شراب ارغوانی
کنونت ای عزیزا قدر بشناس
مده بر باد غم عمر و جوانی
به رخ اندر چمن همچون گل نو
به قد در باغ سرو بوستانی
به جان آمد دلم در درد عشقت
مکن زین بیش با ما دلستانی
مرا در سر به جای نور چشمی
مرا در تن تو چون روح و روانی
رقیب بی خرد چندم دهی پند
تو قدر روز وصل او چه دانی
ز تاب هجر جانان مشکن ای دل
که بهر روز وصلش در جهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیباییهای بهار و جوانی میپردازد. شاعر با اشاره به گلها و طبیعت سرسبز، روزهای شاد و خوش را یادآوری میکند و از محبوبش میخواهد که به ارزش این لحظات پی ببرد و افسوس نخورَد. او همچنین از عشق و درد ناشی از جدایی سخن میگوید و نسبت به رقیب حساسیت نشان میدهد. در نهایت، شاعر به لزوم قدرشناسی از لحظات وصال و دوری از غمها تاکید میکند.
هوش مصنوعی: دنیا دوباره از نو آغاز شد و جوانی فرا رسید. اکنون زمان لذت و خوشی است.
هوش مصنوعی: بهار، با گلهای نرگس، بید و بنفشه، کنار جوی آب، شادی و سرور را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: گلهای ارغوان و سوسن در باغ شکفتهاند، و چمن سبز و شراب رنگی مثل ارغوان به چشم میآید.
هوش مصنوعی: عزیزم، اکنون را قدر بدان و نگذار عمر و جوانیات به هدر برود.
هوش مصنوعی: در باغ مانند گل تازه، به زیبایی قد کشیدهای که در میان درختان سرو خود را نمایان کردهای.
هوش مصنوعی: دل من از شدت عشق و درد، به شدت به تنگ آمده است. دیگر بیشتر از این با ما سختی مکن و دلسازی نکن.
هوش مصنوعی: مرا به جای نور چشمانت در ذهن خودت قرار بده و در وجودت همچون روح و جانت احساس کن.
هوش مصنوعی: به رقیب نادان خود چه نصیحتی میکنی، وقتی که نمیدانی ارزش لحظهای که با او هستی چقدر است؟
هوش مصنوعی: ای دل، از شدت دلتنگی و غم فراق محبوب خود ناراحت نباش، چرا که انتظار روزی را بکش که به وصالش خواهی رسید و در آن زمان همه چیز در دنیا معنی و ارزش پیدا میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.