دلا تو با من مسکین چرا نمی سازی
مگر به خون من مستمند می نازی
ایا نسیم صبا گر به دوست برگذری
سلام من برسانی که محرم رازی
بگو چه کم شود ای ماه مهربان نفسی
اگر تو با من آشفته حال در سازی
تو آفتابی و من ذرّه ای ز خاک درت
چه باشد ار به سر خاک سایه اندازی
من از کجا و هوای وصال تو ز کجا
که من کبوتر پر بسته ام تو شهبازی
به سرو گوی که پیش قدش ز پا بنشین
تو پیش قامت او می کنی سرافرازی
به گل بگو که چه بی شرم و شوخ چشمی تو
که در برابر رویش به حسن می نازی
منم که دامن وصلت ز چنگ نگذارم
گرم چو دف بزنی ور چو چنگ بنوازی
نهان کنم غم عشقت ولی چه سود که کرد
میان خلق جهان آب دیده غمّازی
تو پادشاه جهانی ز دست رفت جهان
روا بود که به حال جهان نپردازی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق خود میخواهد که با او مهربانتر باشد و به او توجه کند. او از نسیم صبح میخواهد که سلامش را به دوست برساند و اظهار نگرانی میکند که معشوقش به حال او بیتوجه است. شاعر خود را مانند ذرهای در مقابل آفتاب معشوقش میبیند و از فاصلهاش با او در عذاب است. او به زیبایی و شوخی معشوقش اشاره میکند و میگوید که هرگز دامن وصل او را رها نخواهد کرد، حتی اگر ناراحتی داشته باشد. در نهایت، شاعر به قدرت و سلطنت معشوقش تأکید میکند و به او میگوید که مناسب است به حال جهان و کسانی که دوستش دارند، توجه بیشتری کند.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا با من که بیچارهام، مدارا نمیکنی؟ آیا فقط به خاطر عزت و احترام من، به خون و زاری من میبالید؟
هوش مصنوعی: ای نسیم صبا، اگر به دوست من رسیدی، سلام مرا به او برسان که او اسرار دل مرا میداند.
هوش مصنوعی: بگو اگر تو با من در حالتی آشفته و پراشفتگی باشی، چه چیزی از تو کم میشود، ای ماه دوستداشتنی، اگر من یک نفس آرامش بگیرم.
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی و من تنها یک ذره خاک هستم. چه فرقی میکند اگر بر این خاک سایه بیفکنید؟
هوش مصنوعی: من از کجا و زندگی و آرزوی دیدار تو از کجا، چون من کبوتر پریدار هستم و تو مانند یک شاهباز مینمایی.
هوش مصنوعی: به درخت سرفرازی مثل سرو نگاه کن و این نکته را در نظر داشته باش که وقتی در برابر زیبایی و عظمت او قرار میگیری، بهتر است فروتن باشی و قامت خود را زیر سایهاش نگهداری.
هوش مصنوعی: به گل بگو که تو چه بیشرم و بازیگوشی هستی که در برابر زیبایی او، به زیبایی خود میبالید.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که هرگز دست از دامن وصالت برنمیدارم، حتی اگر با نواختن دفتری گرم شوم یا با نواختن چنگ به وجد بیایم.
هوش مصنوعی: غم عشق تو را در دل پنهان میکنم، اما چه فایده که در میان مردم جهان، اشکهایم نشاندهندهی این غم هستند.
هوش مصنوعی: شما فرمانروای این دنیا هستید، اما با از دست رفتن این دنیا، چه بر سر آن آمده که به وضعیت آن توجه نمیکنید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی
سزاست بر سر خوبان تو را سرافرازی
به چشم طنز کنی گر کنی به ماه نظر
بدان جمال تو را هست جای طنازی
به دست قهر ز لشکر گه جمال همی
[...]
چو تیر غمزه بناز و کرشمه اندازی
نشانه از دل مسکین من کن ای غازی
نخست با تو بالبازی اندر آمده ام
چو دل نماند تن در دهم بجانبازی
مرا چو جان بباری شد است قربانت
[...]
سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی
که سایه بر سرش افکند خسرو غازی
فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد
که هست افسر شه بر سر سرافرازی
خطاب خسرو انجم کنون بگردانند
[...]
چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
بگو نظارگیان را صلای جانبازی
ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی
که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی
نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:
[...]
اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی
کنند در قدمت عاشقان سراندازی
اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام
نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی
تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.