گنجور

 
جهان ملک خاتون

دلا تو با من مسکین چرا نمی سازی

مگر به خون من مستمند می نازی

ایا نسیم صبا گر به دوست برگذری

سلام من برسانی که محرم رازی

بگو چه کم شود ای ماه مهربان نفسی

اگر تو با من آشفته حال در سازی

تو آفتابی و من ذرّه ای ز خاک درت

چه باشد ار به سر خاک سایه اندازی

من از کجا و هوای وصال تو ز کجا

که من کبوتر پر بسته ام تو شهبازی

به سرو گوی که پیش قدش ز پا بنشین

تو پیش قامت او می کنی سرافرازی

به گل بگو که چه بی شرم و شوخ چشمی تو

که در برابر رویش به حسن می نازی

منم که دامن وصلت ز چنگ نگذارم

گرم چو دف بزنی ور چو چنگ بنوازی

نهان کنم غم عشقت ولی چه سود که کرد

میان خلق جهان آب دیده غمّازی

تو پادشاه جهانی ز دست رفت جهان

روا بود که به حال جهان نپردازی؟

 
 
 
وطواط

زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی

سزاست بر سر خوبان تو را سرافرازی

به چشم طنز کنی گر کنی به ماه نظر

بدان جمال تو را هست جای طنازی

به دست قهر ز لشکر گه جمال همی

[...]

سوزنی سمرقندی

چو تیر غمزه بناز و کرشمه اندازی

نشانه از دل مسکین من کن ای غازی

نخست با تو بالبازی اندر آمده ام

چو دل نماند تن در دهم بجانبازی

مرا چو جان بباری شد است قربانت

[...]

ظهیر فاریابی

سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی

که سایه بر سرش افکند خسرو غازی

فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد

که هست افسر شه بر سر سرافرازی

خطاب خسرو انجم کنون بگردانند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
عراقی

چو برقع از رخ زیبای خود براندازی

بگو نظارگیان را صلای جانبازی

ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی

که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی

نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:

[...]

سعدی

اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی

کنند در قدمت عاشقان سراندازی

اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام

نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی

تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه