چه شود گر فکند بر من مسکین نظری
یا بپرسد ز دل سوخته خرمن خبری
روز من تیره شد از جور فراقت صنما
شب هجر تو همانا که ندارد سحری
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ورنه بسیار بجویی و نیابی اثری
به قیامت ز لحد نعره زنان برخیزم
چو سر خاک من ای دوست گذاری گذری
گر به جان من بی دل دگری هست تو را
من بیچاره به جای تو ندارم دگری
جان ز من خواسته بودی صنما شرمت باد
چون فرستم بر جانانه چنین مختصری
به جهان ماه ندیدم که نهادست کلاه
سرو هرگز نشنیدم که ببندد کمری
قدمی بر سر بیمار نه ای جان و جهان
تا به هر گام به پای تو فشانیم سری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد. او آرزو میکند که معشوق نگاهی به او بیندازد و از حال دلش بپرسد. شاعر از درد و رنج ناشی از دوری معشوق سخن میگوید و میگوید که این دوری روزها و شبهایش را سیاه کرده است. او از معشوق میخواهد که اگر امکان دارد، آنرا جستجو کند و در غیر این صورت، باید بداند که سرنخی از او پیدا نخواهد کرد. شاعر همچنین از عواقب جدایی و بیخبری از معشوق میگوید و به حسرتهای عمیقش اشاره میکند. در نهایت، عشق را به اندازهای میستاید که جانش را به خاطر معشوق میخواهد و بر آن است که هیچ چیز دیگری برای او مهم نیست.
هوش مصنوعی: چرا خوب نیست که یک بار به منِ بیچاره نگاهی بیندازد یا از حال و روز دلbroken من بپرسد؟
هوش مصنوعی: روز من به خاطر دوری و بیخبری از تو، ای محبوب، تیره و تار شده است و شب جدایی تو نیز بهجز تاریکی و بیپایانی چیزی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر میتوانی امروز دل مرا پیدا کنی، بکن؛ وگرنه هرچقدر هم تلاش کنی، نتیجهای نخواهی گرفت.
هوش مصنوعی: در روز قیامت از قبرم با ناله و فریاد بلند میشوم، ای دوست، آیا پس از مرگ من میخواهی از کنار قبرم بگذری؟
هوش مصنوعی: اگر کسی غیر از تو به جان من علاقهمند باشد، من که بیچارهام، هیچ جایگزینی برای تو ندارم.
هوش مصنوعی: ای معشوق، زمانی که جانم را از من خواستی، حالا شرمندهام که چگونه میتوانم چنین پیامی کوتاه به محبوب واقعیام بفرستم.
هوش مصنوعی: در دنیای ما، هرگز ندیدم کسی به زیبایی و وقار سرو، کلاهی بر سر گذاشته باشد و هیچگاه نشنیدم که او کمری را ببندد.
هوش مصنوعی: اگر به سراغ بیمار نروی، جان و جهان را ندیدهای؛ زیرا هر قدمی که برمیداریم، به پای تو سر خم کرده و میافشانیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.