گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

یک شب به لطف از درما درنیامدی

چون سرو راستی تو ز در بر نیامدی

گفتم به دیده کز رخ خوبش نظر بدوز

ای دیده عاقبت تو به دل درنیامدی

ای سرو ناز من ز چه معنی به هیچ باب

یک شب مرا ز لطف به بر در نیامدی

دوش انتظار وصل تو کردیم تا سحر

ما منتظر به وعده ی تو گر نیامدی

عمری به انتظار تو ای نور دیده ام

رنجور عشق گشتم و بر سر نیامدی

ای دل عجب که در شب دیجور عشق او

بر بوی مشک و غالیه و عنبر نیامدی

ای دل جهان و جان همه کردیم عرض دوست

چندانکه سعی رفت تو درخور نیامدی