گنجور

 
جهان ملک خاتون

ندارم دل که دل بردارم از تو

اگرچه هست بس آزارم از تو

گل وصلت به دست دیگرانست

نصیب آخر چرا شد خارم از تو

عزیز بس کسی بودم نگارا

کنون چون خاک باری خوارم از تو

بپرس از روی زرد و آه سردم

کنون چون گرم شد بازارم از تو

اگر یاری و دلداری چنین است

برو جانا که من بیزارم از تو

چرا باری نباشد بر درت بار

ولی بر دل بود بس بارم از تو

نهال قامتت خوش در برآمد

بحمدالله که برخوردارم از تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظامی

بسی کوشم که دل بردارم از تو

که بس رونق ندارد کارم از تو

عطار

چوبی تو زندگانی دارم از تو

چرا خون جگر میبارم از تو

اوحدی

عنایت‌ها توقع دارم از تو

که هم آشفته و هم زارم از تو

عزیزی پیش من چون جان اگر چه

به چشم خلق گیتی خوارم از تو

ز کار من مشو غافل، که عمریست

[...]

فایز

دلا تا چند در آزارم از تو

گهی نالان، گهی بیمارم از تو

تو فایز در جهان بدنام کردی

برو ای دل که من بیزارم از تو

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فایز
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه