ای رخ مهوشت به کام جهان
زلف شبرنگ تو چو شام جهان
شست زلف تو ای دل و دینم
شده از روی عقل دام جهان
شکر ایزد که شد به کام دلم
خاطر روشن تو جام جهان
در سر باره ی مرادم شد
ای بسا سالها لگام جهان
چه توان کرد چون که چرخ فلک
بستد از دست ما زمام جهان
ای بسا آهوان وحشی را
کرده این روزگار رام جهان
از غم روزگار سفله نواز
از جهان نیست غیر نام جهان
می دهم جان مگر که چرخ فلک
دوسه روزی شود به کام جهان
تا جهان گشت پادشاه سخن
شد جهانی ز جان غلام جهان
که برد نزد آن جهانبانم
چو صبا هر نفس پیام جهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لیک تا زر بود مرام جهان
زرپرستی بود نظام جهان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.