صبا شاد آمدی از کوی جانان
چه داری راست گوی از بوی جانان
عبیر و عنبر ساراست گویی
نسیم طرّه گیسوی جانان
خوش آوردی که جانم تازه کردی
به بوی دلپذیر از کوی جانان
برو بادا ز من در گردنت باد
ببر از من پیامی سوی جانان
که جان آمد مرا بر لب از این بیش
نمی تابد فراق روی جانان
مرا از قبله گر پرسند گویم
شدم محراب جان ابروی جانان
به روی مهوش آن نور دیده
کنون آشفته ام چون موی جانان
چه گویی در سر کوی فراقش
دلم سرگشته از باروی جانان
سمن در سایه شمشاد می گفت
منم از جان و دل هندوی جانان
دلم گم گشته از من در جهانست
شده عمریست هم زانوی جانان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به چشم جان نگه کن روی جانان
که تا یابی حقیقت بوی جانان
گذر کن ای صبا در کوی جانان
ببر از من پیامی سوی جانان
دلم را تازه کن یعنی بیاور
نسیمی جانفزا از کوی جانان
سر شوریدهٔ دارم چو مجنون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.