گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

به جان آمد دل از هجر حبیبان

ندارد طاقت جور رقیبان

ز عشق تو مرا دردیست در دل

نمی دانند درمانش طبیبان

نمی پرسی ز حال زارم آخر

نمی گویی شبی مسکین غریبان

چه خوش باشد شبی تا روز در باغ

ندای چنگ و بانگ عندلیبان

خصوصاً وقت گل در شادکامی

نشسته روی در روی حبیبان

نصیب من ز گل خارست باری

چرا گشتم چنین از بی نصیبان

اگر مجنون شوم از غم عجب نیست

که عشقت می برد آب لبیبان

نمی دانی جهانی در فراقت

گهی دامن درند و گه گریبان