اگرچه سوخت در غم استخوانم
علاج درد هجرانش ندانم
مرا عمریست تا در دل غم اوست
از آن درد ای عزیزان ناتوانم
ترّحم بر من بیچاره فرضست
که از عشق رخت زار و نوانم
چو سرو قد او از چشم جانم
روان شد با قدش جان شد روانم
دلم بربود و آنگه قصد جان کرد
بیا کاین شیوه ها را نیک دانم
تو را زین بیش بودی مهربانی
وگر مهرت نباشد من نمانم
کنارم پر ز اشک از روز هجرت
کناری نیست باری زین میانم
چو بلبل وقت گل در بوستانها
بیا بشنو ز دستانها فغانم
ز وصلت گر نداری شاد ما را
من از بهر غم تو در جهانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فدای روی خوبت باد جانم
فدای من سراسر دشمنانم
دلا از دست تنهایی به جانم
ز آه و نالهٔ خود در فغانم
شبان تار از درد جدایی
کند فریاد مغز استخوانم
تو را جویم ز هر نقشی که دانم
تو مقصودی ز هر حرفی که خوانم
ز تو گر یک نظر آید به جانم
نباید این جهان و آن جهانم
مرا آن یک نفس جاوید نه بس
تو دانی دیگر و من می ندانم
اگر گویی سرت خواهم بریدن
[...]
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
از این نزدیکتر دارم نشانی
بیا نزدیک و بنگر در نشانم
به درویشی بیا اندر میانه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.