گنجور

 
جهان ملک خاتون

اگرچه سوخت در غم استخوانم

علاج درد هجرانش ندانم

مرا عمریست تا در دل غم اوست

از آن درد ای عزیزان ناتوانم

ترّحم بر من بیچاره فرضست

که از عشق رخت زار و نوانم

چو سرو قد او از چشم جانم

روان شد با قدش جان شد روانم

دلم بربود و آنگه قصد جان کرد

بیا کاین شیوه ها را نیک دانم

تو را زین بیش بودی مهربانی

وگر مهرت نباشد من نمانم

کنارم پر ز اشک از روز هجرت

کناری نیست باری زین میانم

چو بلبل وقت گل در بوستانها

بیا بشنو ز دستانها فغانم

ز وصلت گر نداری شاد ما را

من از بهر غم تو در جهانم

 
 
 
باباطاهر

دلا از دست تنهایی به جانم

ز آه و نالهٔ خود در فغانم

شبان تار از درد جدایی

کند فریاد مغز استخوانم

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
نظامی

تو را جویم ز هر نقشی که دانم

تو مقصود‌ی ز هر حرفی که خوانم

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
عطار

ز تو گر یک نظر آید به جانم

نباید این جهان و آن جهانم

مرا آن یک نفس جاوید نه بس

تو دانی دیگر و من می ندانم

اگر گویی سرت خواهم بریدن

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۷۰ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

چه نزدیک است جان تو به جانم

که هر چیزی که اندیشی بدانم

از این نزدیکتر دارم نشانی

بیا نزدیک و بنگر در نشانم

به درویشی بیا اندر میانه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه