گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای ز امر کن فکانت گشته پیدا کاینات

ذات بی چون تو را ترک صفت عین صفات

با کمال قدرتت کار دو گیتی بی محل

با ثبات ملکتت ملک دو عالم بی ثبات

شمّه ای از فیض فضلت عذرخواه غافلان

لمعه ای از تاب قهرت کارساز حادثات

نیست در فکرم ز مرگ و زندگی امّید و بیم

بیم و امّیدم تویی ای خالق موت و حیات

بادی از لطف تو گر بر صحن غبرا بگذرد

عیسی مریم شود هر ریزه از عظم رُفات

گر چکد از ابر احسانت بر انسان قطره ای

از نهاد مؤمن و مشرک بشوید سیئات

ور سموم صرصر عَنف تو آید در وجود

محو گردد صورت هستی ز لوح کاینات

آنکه شد در راه عرفان با هوایت یک جهت

گشت در دنیا و دین فارغ ز تشویش جهات

وآنکه با گنج قناعت شد مقیم کنج فقر

سوی گنج حاصل کونین ننمود التفات

یا رب از من خدمتی شایسته ناید در جهان

کز نکوکاری توانم داشت امّید نجات

عفو کن جرمم مکن محرومم از رحمت که من

تکیه بر لطف تو می‌دارم نه بر صوم و صلات

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode