بدان سان دوان سوی لشکر شتافت
نشان یکی چوب کشتی بیافت
همه سوخته بود سالار نو
که بازار نو بود و کردار نو
سراسیمه شد شاه نو در رسید
پسِ شاه نو نیز لشکر رسید
به خون برادر گرفتار شد
چو خون کرد ناچار خون خوار شد
چنین گفت مر شاه را رهنمون
که ریزنده خون را بریزند خون
به خون ای پسر تا نیازی تو دست
که بویش گزند است و بارش کیست
به دریا کنارش به دو نیم کرد
دل رومیان را پُر از بیم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.