همی آتبین داشت خمدان حصار
گه آسایش و گاه در کارزار
به سه ماه شهری به تنگی رسید
خبر زآن به نوشان جنگی رسید
ز بازار و برزن برآمد خروش
که با تو بخورده ست زنهار کوش
زن و مرد و کودک خروشان بُدند
سراسر به درگاه نوشان شدند
که سختی به ما کرد یکباره روی
تو دستور شاهی، یکی چاره جوی
اگر نیز ماهی درنگ آورد
نداریم کس را که جنگ آورد
به شهر اندرون نیست کس تندرست
شد از ناچریدن تن مرد سست
نمانده ست در شهر شیرین و شور
نه در مرد جنگی و بازار، زور
اگر شاه را دشمن است آتبین
ندارد همانا ز ما هیچ کین
که از کین ضحاک و جمشیدیان
سرآید همی مردمان را زمان
گروهی به شمشیر کردند چاک
گروهی به تنگی به دام هلاک
نه کس را به راه خورش دسترس
نه نیرو، نه فریادرس هیچ کس
بترسید نوشان از این گفت و گوی
به نرمی بدان مردمان کرد روی
چنین پاسخ آورد کای مهتران
مدارید از این رنجها دل گران
که من بی گمانم که شه با سپاه
فزونتر بریده ست یک نیمه راه
ز دیهیم چون آگهی یافتم
سوی چاره ی کار بشتافتم
فگندم سوی راه پویان نوند
بدین آگهی پیش شاه بلند
جهاندار ضحاک از این آگهی
زند بر زمین تاج شاهنشهی
نماند که دشمن به نیرو شود
وز او پادشاهی به آهو شود
همان گه سپارد سپاهی به شاه
که دشمن گریزد هم از گرد راه
بود تربی سرکه جایی که آب
نباشد وگرنه نباشدش تاب
چه آتش که گرچه بود سهمناک
توان بی گمان کشتن او را به خاک
فروزنده مهتاب چندان بود
که خورشید تابنده پنهان بود
ز هر دست، دستی دگر برتر است
ابر هر سپاهی یکی مهتر است
وگر خود شما را جز این است رای
من آرم یکی رای دیگر بجای
فرستم سواری بر آتبین
مگر سوی خوبی گراید ز کین
پذیرمش از این شهر یک ساله باز
مگر باز گردد از این شهر باز
ز گفتار او رام شد انجمن
شدند آفرین خوان بدو مرد و زن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، وضعیت ناگوار مردم شهری به نام آتبین توصیف میشود که پس از مدتی آرامش، به سختی و تنگی دچار شدهاند. خبر این وضعیت به نوشان، یکی از فرماندهان، میرسد و مردم، اعم از زن و مرد و کودک، با خروش و ناله به سمت او میآیند و از او درخواست کمک میکنند. آنها نگران از شرایط وخیم و عدم وجود نیروی جنگی هستند و احساس میکنند که در برابر دشمن آسیب پذیرند.
نوشان در پاسخ به مردم، به آنها آرامش میبخشد و میگوید که شاه در حال برنامهریزی برای اقدام به جنگ با دشمن است و او به زودی با سپاهی به جنگ میآید. او به مردم اطمینان میدهد که وضعیت بهبود خواهد یافت و در نهایت، تصمیم میگیرد سواری را به آتبین بفرستد تا شاید دشمن از کینه و دشمنی دست بردارد. مردم پس از شنیدن این خبر، آرامششان بازمیگردد و به نوشان سپاس میگویند.
هوش مصنوعی: او همواره در دل حصار، آتش و گرما را داشت؛ گاهی برای استراحت و آرامش و گاهی دیگر برای نبرد و کارزار.
هوش مصنوعی: پس از سه ماه، در شهری خبر رسید که جنگی به نوشان نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: از بازار و خیابان صدای بلندی بیرون آمد که با تو برخوردی شده است، پس از خود محافظت کن.
هوش مصنوعی: زن و مرد و کودک همه با هیجان و شور و شوق به درگاه کسی که از او نوشیدنی میخواهند، رفتند.
هوش مصنوعی: زمانی که سختیها به ما هجوم آورد، ناگهان تو را به مانند دستوری از سوی یک پادشاه خواستم تا راه حلی برای مشکلاتم پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر ماهی هم لحظهای مکث کند، ما کسی را نداریم که به جنگ بپردازد.
هوش مصنوعی: در این شهر، کسی سالم نیست؛ زیرا کسی که بدنش ضعیف است، از بیتحرکی به درد و رنج دچار شده است.
هوش مصنوعی: در این شهر نه افراد شجاع و جنگجو باقی ماندهاند و نه شور و حال و طراوتی دیده میشود.
هوش مصنوعی: اگر شاه با دشمنی روبروست، بر ما هیچ کینهای ندارد، چرا که ما هیچ دلیلی برای دشمنی با او نداریم.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به تأثیرات کینه و دشمنیهای تاریخی بر سرنوشت مردم دارد و نشان میدهد که این احساسات میتواند بر زمان و زندگی انسانها تأثیر بگذارد. به عبارت دیگر، تأثیرات منفی گذشته ممکن است بر نسلهای آینده نیز سایه افکند و زندگی آنان را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: گروهی با شمشیر به جنگ میروند و گروهی دیگر در تنگنا و سختی به دام میافتند و هلاک میشوند.
هوش مصنوعی: هیچ کس به راه خورشید دسترسی ندارد و نه از نیرویی برخوردار است، نه کسی هست که به فریادش برسد.
هوش مصنوعی: نوشان باید از این گفت و گو بترسند و به نرمی با آن مردمان روبرو شوند.
هوش مصنوعی: در جواب گفت که ای بزرگواران، از این مشکلات و دردسرها دلخور نباشید.
هوش مصنوعی: من به طور قطع میدانم که فرمانروای ما با داشتن سپاهی بیشتر، نیمهراه را قطع کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی متوجه شدم که مهمانی و مقام من چگونه است، سریعاً به فکر چاره و راه حل برای کارهایم افتادم.
هوش مصنوعی: من به سوی کسانی که در حال حرکت و تلاش هستند، میروم و با این خبر به پیش شاه بزرگ میروم.
هوش مصنوعی: ضحاک، فرمانروای جهان، با این خبر بر زمین تاج پادشاهی را میگذارد.
هوش مصنوعی: دشمن دیگر قدرت ندارد و نمیتواند به مقام و قدرت دست یابد، به گونهای که پادشاهی به کمتوانی و بیحالی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: در آن زمان که سپاه به شاه ارسال میشود، دشمن حتی از دور هم فرار میکند.
هوش مصنوعی: در جایی که آب وجود نداشته باشد، سرکه هم نمیتواند تاثیر چندانی داشته باشد و نمیتواند خود را پشتیبانی کند.
هوش مصنوعی: این شعری به تصویر میکشد که حتی اگر آتش بسیار خطرناک باشد، نمیتواند به یقین کسی را در خاکش بکشد. به عبارتی دیگر، با وجود قدرت و شدت آن، تضمینی نیست که آسیب جدی به کسی برساند.
هوش مصنوعی: نور مهتاب به قدری زیاد بود که نور خورشید نتوانست خود را نمایش دهد و پنهان ماند.
هوش مصنوعی: در هر گروه و جمعی، همیشه کسی هست که از دیگران بالاتر و برتر باشد. مانند این که در میان ابرها، یکی از آنها بهتر و برجستهتر است.
هوش مصنوعی: اگر نظر شما غیر از این است، من یک نظر دیگر مطرح میکنم.
هوش مصنوعی: من سوارکاری را به سوی آتش میفرستم، ولی امیدوارم که او به سمت خوبی و نیکی حرکت کند نه به سوی کینه و نفرت.
هوش مصنوعی: من به خاطر یک سال دیگر از این شهر را میپذیرم، به شرطی که او دوباره به این شهر برگردد.
هوش مصنوعی: گفتار او موجب آرامش و نظم جامعه شد و همه، چه مرد و چه زن، به تحسین و ستایش او پرداختند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.