گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ایرانشان

به گوش آگهی شد که خاور خدای

که شد شاه خاور به دیگر سرای

رمه بی شبان ماند و تختش تهی

تو را گشت دیهیم شاهنشهی

ز دشمن بترسید و بربست رخت

سپه را همی راند تا پیش تخت

به تاج پدر بر پراگند خاک

ز سوگش همی جامه را کرد چاک

یکی هفته با سوگ بود و دژم

به هشتم روانش تهی شد ز غم

چنین است کردار و کار پسر

فزونی نباشدش مهر پدر

که مرگ پدر چون گذارد سه روز

شود مهرش از مغز وز دلش سوز

نکو گفت دهقان فرزانه سر

کرا دیده دوزی ز دل دورتر

به هشتم نشست از بر تخت و گاه

به درگاه او شد سراسر سپاه

بر آن تاج بر گوهر افشاندند

وراشاه خاور زمین خواندند