گنجور

 
اقبال لاهوری

ز رسم و راه شریعت نکرده ام تحقیق

جز اینکه منکر عشق است کافر و زندیق

مقام آدم خاکی نهاد دریا بند

مسافران حرم را خدا دهد توفیق

من از طریق نپرسم ، رفیق می جویم

که گفته اند نخستین رفیق و باز طریق

کند تلافی ذوق آنچنان حکیم فرنگ

فروغ باده فزون تر کند بجام عقیق

هزار بار نکو تر متاع بی بصری

ز دانشی که دل او را نمی کند تصدیق

به پیچ و تاب خرد گرچه لذت دگر است

یقین ساده دلان به ز نکته های دقیق

کلام و فلسفه از لوح دل فروشستم

ضمیر خویش گشادم به نشتر تحقیق

ز آستانهٔ سلطان کناره می گیرم

نه کافرم که پرستم خدای بی توفیق