گنجور

 
اقبال لاهوری

دلیل منزل شوقم به دامنم آویز

شرر ز آتش نابم به خاک خویش آمیز

عروس لاله برون آمد از سراچه ناز

بیا که جان تو سوزم ز حرف شوق‌انگیز

به هر زمانه به اسلوب تازه می‌گویند

حکایت غم فرهاد و عشرت پرویز

اگرچه زادهٔ هندم فروغ چشم من است۔

ز خاک پاک بخارا و کابل و تبریز