گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اقبال لاهوری

به این بهانه درین بزم محرمی جویم

غزل سرایم و پیغام آشنا گویم

بخلوتی که سخن می شود حجاب آنجا

حدیث دل به زبان نگاه می گویم

پی نظارهٔ روی تو می کنم پاکش

نگاه شوق به جوی سرشک می شویم

چو غنچه گرچه به کارم گره زنند ولی

ز شوق جلوه گه آفتاب می رویم

چو موج ساز وجودم ز سیل بی پرواست

گمان مبر که درین بحر ساحلی جویم

میانه من و او ربط دیده و نظر است

که در نهایت دوری همیشه با اویم

کشید نقش جهانی به پردهٔ چشمم

ز دست شعبده بازی اسیر جادویم

درون گنبد در بسته اش نگنجیدم

من آسمان کهن را چو خار پهلویم

به آشیان ننشینم ز لذت پرواز

گهی به شاخ گلم گاه بر لب جویم

 
 
 
مولانا

فضول گشته‌ام امروز جنگ می‌جویم

منوش نکته مستان که یاوه می‌گویم

تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم

دلا برو تو ز پیشم تو را نمی‌جویم

لگن نهاد خیالش به چشمه چشمم

[...]

سعدی

من آن بدیع صفت را به ترک چون گویم

که دل ببرد به چوگان زلف چون گویم

گرم به هر سر مویی ملامتی بکنی

گمان مبر که تفاوت کند سر مویم

تعلقی است مرا با کمان ابروی او

[...]

جهان ملک خاتون

کدام لطف که در شأن ما نکرد ایزد

به صد زبان نتوانم که شکر آن گویم

اگر نه در دل من یاد او بود شب و روز

ز دل نفور شدم دست ازو فرو شویم

به هرکه درنگرم لطف او همی بینم

[...]

حافظ

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم

که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم

عبوس زهد به وجه خمار ننشیند

مرید خرقه دردی کشان خوش خویم

شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست

[...]

جامی

شدم به باغ که کنج فراغتی جویم

غمت ز پرده دل خیمه زد به پهلویم

شدم چو آینه صافی ز شست و شوی سرشک

بدین بهانه چه باشد که بنگری سویم

اگر چه روی به رویم نمی نهی باری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه