گنجور

 
۱

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۸

 

از همالان وز برادر من فزون

زان که من امیدوارم نیز یون

رودکی
 
۲

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

... سخن را ز هر کس نهفتن گرفت

برادر دو بودش دو فرخ همال

ازو هر دو آزاده مهتر به سال ...

فردوسی
 
۳

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۸

 

... کیانوش و پرمایه بر دست شاه

چو کهتر برادر ورا نیک خواه

همی رفت منزل به منزل چو باد ...

فردوسی
 
۴

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶

 

... فرسته فرستاد زی شاه چین

فرستاد نزد برادر پیام

که جاوید زی خرم و شادکام ...

... برهنه شد آن روی پوشیده راز

برفت این برادر ز روم آن ز چین

به زهر اندر آمیخته انگبین ...

... چه آن خاک و آن تاج شاهنشهی

کسی کو برادر فروشد به خاک

سزد گر نخوانندش از آب پاک ...

فردوسی
 
۵

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۷

 

... که آن بومها را درشتی برست

برادرت چندان برادر بود

کجا مر ترا بر سر افسر بود ...

... بدو گفت شاه ای خردمند پور

برادر همی رزم جوید تو سور

مرا این سخن یاد باید گرفت ...

فردوسی
 
۶

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۸

 

... از آن پس که دیدیم رنج دراز

برادر کزو بود دلتان به درد

وگر چند هرگز نزد باد سرد ...

فردوسی
 
۷

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۹

 

... سپه سربسر باز بردند پیش

چو دیدند روی برادر به مهر

یکی تازه تر برگشادند چهر ...

فردوسی
 
۸

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۰

 

... مرا بر در ترک بسته میان

برادر که مهتر به خاور به رنج

به سر بر ترا افسر و زیر گنج ...

... مباد آز و گردن کشی دین من

چو بشنید تور از برادر چنین

به ابرو ز خشم اندر آورد چین ...

... به کوشش فراز آورم توشه ای

به خون برادر چه بندی کمر

چه سوزی دل پیر گشته پدر ...

فردوسی
 
۹

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰

 

... خروشید کای مرد بیداد شوم

بکشتی برادر ز بهر کلاه

کله یافتی چند پویی براه ...

فردوسی
 
۱۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

... دژم گشت سالار بسیار هوش

ز گفت برادر برآمد به جوش

ز خشمش سرشک اندر آمد به چشم ...

... چه گوید قباد اندران انجمن

بدان ای برادر که تن مرگ راست

سر رزم زن سودن ترگ راست ...

... اگر من روم زین جهان فراخ

برادر به جایست با برز و شاخ

یکی دخمه خسروانی کند ...

... تنم را بدان جای جاوید خواب

سپار ای برادر تو پدرود باش

همیشه خرد تار و تو پود باش ...

... بر نوذر آمد به پرده سرای

ز خون برادر شده دل ز جای

ورا دید نوذر فروریخت آب ...

... همان تیغ پولاد ننهاده ام

برادر شد آن مرد سنگ و خرد

سرانجام من هم برین بگذرد ...

فردوسی
 
۱۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۶

 

... کزو قارن رزم زن خسته بود

به خون برادر کمربسته بود

برآویخت چون شیر با بارمان ...

فردوسی
 
۱۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۲

 

... یکی چاره سازم دگرگونه زین

که با من نگردد برادر به کین

گر ایدون که دستان شود تیزچنگ ...

فردوسی
 
۱۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۳

 

... که با شهد حنظل برآمیختی

بفرمودمت کای برادر به کش

که جای خرد نیست و هنگام هش ...

... به پاسخ به شمشیر یازید دست

میان برادر بدونیم کرد

چنان سنگدل ناهشیوار مرد ...

فردوسی
 
۱۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۱

 

... چو اغریرثش یار درخور بدی

تو خون برادر بریزی همی

ز پرورده مرغی گریزی همی ...

فردوسی
 
۱۵

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰

 

... تهمتن برو برگرفت آفرین

که جام برادر برادر خورد

هژبر آنک او جام می بشکرد

فردوسی
 
۱۶

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۱

 

... همی خواست از تن بریدن سرش

چو رستم برادر بران گونه دید

به کردار آتش سوی او دوید ...

فردوسی
 
۱۷

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶

 

... پس آنگه ز اندیشگان دل بشست

چنین راند پیش برادر سخن

که بیدار دل باش و تندی مکن ...

فردوسی
 
۱۸

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۶

 

... به بر در گرفتش بپرسید زوی

که این داستان با برادر بگوی

چنین داد پاسخ که پرسش مکن ...

فردوسی
 
۱۹

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹

 

... کجا داردی مهر بر تو بسی

برادر نداری نه خواهر نه زن

چو شاخ گلی بر کنار چمن ...

فردوسی
 
۲۰

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰

 

... سیاوش بدو گفت کین رای نیست

نبرد برادر کنی جای نیست

نبرد دو تن جنگ و میدان بود

پر از خشم دل چهره خندان بود

ز گیتی برادر توی شاه را

همی زیر نعل آوری ماه را ...

... بسان کسی کاو بپیچد به مهر

بدو گفت نرم ای برادر چه بود

غمی هست کان را بشاید شنود ...

... که بر دست او کشته شد خیره خیر

برادر بد از کالبد هم ز پشت

چنان پرخرد بیگنه را بکشت ...

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۹۵