من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
روزگارم جمله عاشورا و منزل کربلا
ای عراق الله جارک سخت مشعوفم به تو
وی خراسان عمرک الله نیک مشتاقم ترا
تنگ سال محنت است ای آبروی هر دو کون
چشم میدارم ز بحر فیض تو فضل عطا
سایه لطف خدائی ما همه دلسوخته
سایه از ما وا مگیر ای سایه لطف خدا
ای نوال خوان انعام تو برده خاص و عام
ما گدایان درت داریم امید صلا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره احساسات و نگرش شاعر به واقعه عاشورا و شخصیتهای مرتبط با آن، مانند حسین و یزید، است. شاعر از درد و رنجهای زمان خود سخن میگوید و به عظمت و جایگاه حسین و ائمه اشاره دارد. او به سرزمینهای مختلفی چون عراق و خراسان اشاره کرده و ارتباط عاطفی خود را با این مکانها ابراز میکند. همچنین، شاعر به دعا و امید به لطف خداوند اشاره میکند و خود را به عنوان گدایی در درگاه خداوند معرفی میسازد که به فضل و رحمت او امیدوار است.
هوش مصنوعی: من حسین هستم و زمانه من پر از نااهلان مانند یزید و شمر است. همه روزهای زندگیام مانند عاشورا و مکانم کربلاست.
هوش مصنوعی: ای عراق، من به خاطر تو خوشحالم و شاداب هستم. و ای خراسان، من بسیار به تو علاقهمندم و از وجود تو خرسندم.
هوش مصنوعی: در سالهای سخت و پرمشقت، ای مایه اعتبار دنیا و آخرت، امیدوارم که از دریای رحمت تو، بخشش و لطفی برسانی.
هوش مصنوعی: سایهی رحمت خدا همیشه بر سر ماست و ما که دلهای آتشین داریم، از این سایه حمایت میجوییم. ای سایهی لطف خدا، ما را از خودت محروم نکن.
هوش مصنوعی: ای کسی که نعمتهایت را به همه میدهی، ما گدایان درگاهت به امید دعوت تو هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.