دوش از حضور تو دل ما خوش سرور داشت
وز منظر تو چشم نظر باز نور داشت
در کنج این خرابه دلم با تو ای پری
نی آرزوی روضه نه سودای حور داشت
بر خدمت تو صحبت حور بهشت را
زاهد از آن گزید که عقلش قصور داشت
چون دیده دید ماه جمالت زیاده شد
مهری که با تو جان ستمکش ز دور داشت
از پرتو تجلی انوار عارضت
هم دیده روشنائی و هم دل سرور داشت
شب تا سحر ز شام خط و صبح عارضت
خاطر همان حکایت موسی و طور داشت
در حلقه های زلف پریشان دلکشت
تا بامداد حلقه دلها حضور داشت
می یافت گوش جان من از صوت دلگشت
آن لذتی که نغمه صاحب زبور داشت
امروز حاسدان تو در ماتمند از آنک
با تو حسین دلشده دوشینه سور داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.