روزم چو شب تیره شد از درد جدائی
ای روشنی دیده غمدیده کجائی
حال من مجروح جگرخسته چه دانی
جانا چو نداری خبر از درد جدائی
گر بهر عیادت قدمی رنجه نکردی
باری چو بمیرم بسر تربتم آئی
از خسته دلان وه که چه فریاد برآید
ناگه تو اگر از در عشاق درآئی
آنرا که چو من صید غم عشق تو گردد
نی پای گریز است و نه امید رهائی
بی درد دلارام نمیگیردم آرام
ای درد دلارام توام عین دوائی
ما همچو حسین از غم تو چاره نداریم
تو چاره جان و دل بیچاره مائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد جدایی و نبود معشوقش آکنده است. او میگوید که زندگیاش به شب تیرهای بدل شده و در غم جدایی در حال رنج است. شاعر به معشوقهاش میگوید که او حال او را نمیداند و اگر برای عیادتش هم قدمی برنمیدارد، حداقل وقتی بمیرد، به سر مزارش بیاید. او احساس میکند چنانکه حسین در غم عاشقش، چارهای جز اندوه ندارد. او میداند که بیدرد دلبر، آرامش نمییابد و در نهایت عشق او را درمان هر درد و رنج میداند.
هوش مصنوعی: وقتی روز من هم مثل شب تاریک و بینور شد به خاطر درد جدایی، ای روشنی چشمهایم که غمگینم، تو کجایی؟
هوش مصنوعی: حالت من چطور است و چه دردی دارم، تو که از غم جدایی و بیخبری من اطلاعی نداری، ای محبوب.
هوش مصنوعی: اگر برای عیادت من هیچ زحمتی نکشی، حداقل وقتی بمیرم، به سر مزارم بیا.
هوش مصنوعی: اگر ناگهان تو از درِ عشق وارد شوی، فریاد و نالهی دلسردها بلند خواهد شد.
هوش مصنوعی: کسی که مانند من در دام عشق تو گرفتار شده، نه راهی برای فرار دارد و نه امیدی برای رهایی.
هوش مصنوعی: من بدون درد تو هرگز آرام نمیشوم، ای درد عزیزم، تو همچون داروئی برای من هستی.
هوش مصنوعی: ما مانند حسین از درد تو راهی نداریم، تو تنها نجاتدهنده جان و دل بیچاره ما هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.