گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
همام تبریزی

بیا بیا که ز هجر آمدم به جان ای دوست

بیا که سیر شدم بی تو از جهان ای دوست

به کام دشمنم از آرزوی دیدارت

مباش بی‌خبر از حال دوستان ای دوست

چو نفخ صور دهد جان به مرده عاشق را

نسیم زلف تو بخشد هزار جان ای دوست

خیال بود مرا کز تو بر توان گشتن

بیازمودم و دیدم نمی‌توان ای دوست

اگر به حسن تو باشند شاهدان بهشت

خوشا تفرج خوبان در آن جهان ای دوست

وگر به جان و جهان صحبتت شود حاصل

هنوز وصل تو باشد به رایگان ای دوست

چو زیر خاک شوم با خیال رخسارت

ز خاک دیده من روید ارغوان ای دوست

از عاشق تو که دارد امید هشیاری

که شد به بوی تو سر مست جاودان ای دوست

از عکس روی تو روی زمین شود روشن

شبی که ماه نتابد ز آسمان ای دوست

گهی ز شوق تو خورشید آشکار شود

گهی ز شرم تو زیر زمین نهان ای دوست

به جای هر سر مویی مرا زبانی نیست

که تا ز زلف تو مویی کنم بیان ای دوست

همام نام تو بسیار می‌برد چه کند

ازین سخن نگزیرد دمی زبان ای دوست

 
 
 
سعدی

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست

هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست

چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم

که یاد می‌نکند عهد آشیان ای دوست

گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت

[...]

همام تبریزی

مرا تویی ز جهان آرزوی جان ای دوست

حیات بهر تو خواهم در این جهان ای دوست

میان حلقه زلفت چو مرغ جان بنشست

ندید خوشتر از آن دام آشیان ای دوست

چه جای جان و دل ما که دلبران جهان

[...]

حکیم نزاری

به جان رسید دلم در فراق هان ای دوست

ترحّمی کن اگر هیچ می توان ای دوست

اگر تو برشکنی دشمنان به کام رسند

به دوستی که مکن ترکِ دوستان ای دوست

بر آن قرار برفتی که زود بازآیی

[...]

آشفتهٔ شیرازی

مرا تو حاصل گفتاری از جهان ای دوست

بهای هر نظرت صدهزار جان ای دوست

نه صعوه جا نکند در دهان افعی و مار

چرا به زلف تو دل کرده آشیان ای دوست

بر آستان که اگر جم بود ندارد فخر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه