دوستی دامنت آسان نتوان داد ز دست
جان شیرین منی جان نتوان داد ز دست
نفسی گر نشکیبم ز لبت معذورم
تشنهام چشمهٔ حیوان نتوان داد ز دست
کردم اندیشه سر خویش توان داد به تو
آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست
چون منی گر برود برگ گیاهی کم گیر
قامت سرو خرامان نتوان داد ز دست
هر چه اندوختهام گر برود باکی نیست
شرف صحبت جانان نتوان داد ز دست
دل زندانی خود را چو خلاصی جستم
گفت کان چاه زنخدان نتوان داد ز دست
به ملامت نشود دور همام از لب یار
خار گو باش گلستان نتوان داد ز دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و وابستگی عمیق شاعر به معشوق است. شاعر میگوید که هیچ چیز را نمیتواند به معشوق خود بدهد، حتی جان شیرینش را، و احساس نیاز و عطش شدیدی به معشوق دارد. او اشاره میکند که هر آنچه را که دارد، ارزشش را به خاطر نزدیکی به معشوق نمیدهد. درد و رنج خود را به خاطر دوری از معشوق تحمل میکند و میگوید که هیچ چیز جز آن عشق و حضور معشوق برایش اهمیت ندارد. در واقع، او حاضر است همه چیز را قربانی کند تا فقط در کنار محبوبش باشد و نمیتواند حتی لحظهای از او جدا شود.
هوش مصنوعی: دوستی تو را نمیتوان به راحتی از دست داد، چرا که جان شیرینم را هم نمیتوانم فدای آن کنم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم تحمل کنم و از لب تو فاصله بگیرم، معذور میشوم؛ چون بسیار تشنهام و نمیتوان از دست تو چشمهٔ حیات را گرفت.
هوش مصنوعی: من به فکر آن بودم که درخودم قدرتی برای تو ایجاد کنم، اما موهای پریشان تو را از دست نمیتوانم بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر کسی چون من از دنیا برود، نباید به خاطر فقدان او، قامت بلند سروها را از دست داد. از این رو، زندگی ادامه دارد و باید به زیباییها و زنده بودن ادامه داد.
هوش مصنوعی: هر چه که دارایی و ذخیرهام باشد، اگر از دست برود برایم مهم نیست؛ زیرا ارزش گفتگو و ارتباط با محبوب را نمیتوان با هیچ چیز عوض کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که به آزادی دل زندانی خود نزدیک شدم، گفت که نمیتوانم از چاه گودی روی تو رهایی یابم و از دستش فرار کنم.
هوش مصنوعی: اگر محبوب به ما ملامت کند، دوری از او برای ما ممکن نیست. مثل این است که در باغ گلستان نمیتوانیم خار را به دست بگیریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست
چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست
ای گلستان وفا خار جفا لازم تست
از پی خار گلستان نتوان داد ز دست
همچو تو دوست مرا دست بدشواری داد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.