شمارهٔ ۶۴ - خواجوی کرمانی غیبت شیخ سعدی کرد این مدح گفته شد
حیات جاودان شد جان سعدی
ز عشق آمد پدید ایمان سعدی
سخنگویان بیفتند از فصاحت
اگر آیند در میدان سعدی
به تیغ نظم چون آفاق بگرفت
به شرق و غرب شد فرمان سعدی
درآری زیر فرمان چار ارکان
اگر آری بجا ارکان سعدی
و گر خواهی، بیابی از حقیقت
دلیل عشق از برهان سعدی
بسان پارسایان، خلق عالم
شدند از جان و دل حیران سعدی
دلا! گر روز عید وصل خواهی
به کیش عشق شو قربان سعدی
مبر در پیش شاعر نام خواجو
به کیش عشق شو قربان سعدی
مبر در پیش شاعر نام خواجو
که او دزدی است از دیوان سعدی
چو نتواند که با من شعر گوید
چرا گوید سخن در شأن سعدی
مگس بنگر که از شوخی که دارد
حلاوت می برد از خوان سعدی
اگر حیدر ببازد جان چه باشد
هزارش جان فدای جان سعدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.