دور او همچو دور می خوش بود
همه عالم به دور وی خوش بود
هیچ کس را به دل غباری نه
هیچ خاطر به زیر باری نه
دل مظلوم از غم آسوده
جان ظالم ز غصه فرسوده
شحنه چون زلف دلبران در تاب
فتنه چون بخت عاشقان در خواب
ملک را زحمت خراج نبود
خلق را هیچ احتیاج نبود
کس به سودا و سود کار نداشت
غیر سودای زلف یار نداشت
از سپاهی در آن خجسته زمان
در کشاکش نبود غیر کمان
کس به دورش نبود زار و نزار
مگر آن کس که بود عاشق زار
گر کسی بینوا شدی ناگاه
چون شدندی ز حال او آگاه
بس که هر کس نواختی او را
منعم دهر ساختی او را
بود شه را عنایتی که مپرس
بر رعیت رعایتی که مپرس
آفرین خدای بر پدری
که ازو ماند اینچنین پسری
ابر رحمت نثار آن صدفی
که بود گوهرش چنین خلفی
آن درخت کهن به کار آید
که نهالی ازو به بار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.