گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

بیا، ای کوشش بسیار کرده

بسعی خویش خود را خوار کرده

گشایش از در صبرست، مشتاب

قراری گیر و صبری کن درین باب

نشاط آرزومندان ز صبرست

گل باغ طرب خندان ز صبرست

بصبر از کارها بیرون رود بند

شود نیش کر و شکر شود قند

بصبر از آب باران بحر خیزد

شود ابر و در سیراب ریزد

سعادت با شکیبایی بود یار

ز بی صبری برسوایی کشد کار

کسی کز میوه اول کام جوید

حریف پخته او را خام گوید

سبکسر کی کند اندیشه نغز؟

بلی، جوز سبک را کی بود مغز؟

ز کوشش تا بکی فرسوده باشی؟

قراری گیر، تا آسوده باشی

چو بنشینی بتعظیم تو خیزند

چو برخیزی ز تعظیمت گریزند

مرو دنبال دنیا، مضطرب حال

که خود چون سایه میآید ز دنبال

خردمندان که در فکر سفتند

جهان را، فی المثل چون سایه گفتند

که می آید ز پی افتان و خیزان

وگر سویش روی، گردد گریزان

ز سر حد تمنا تا بمقصود

بغیر از صبر راهی نیست موجود

بکش چون غنچه پا در دامن صبر

که گلها بشکفد از گلشن صبر