گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

مست با رخسار آتشناک بیرون تاختی

جلوه ای کردی و آتش در جهان انداختی

چون نمی پرداختی آخر بفکر کار ما

کاشکی! اول بحال ما نمی پرداختی

بی نوا گشتم بکویت چون گدایان سالها

وه! که یک بارم بسنگی چون سگان ننواختی

ای دل درویش، با خوبان نظر بازی مکن

کندرین بازیچه نقد دین و دل پرداختی

بس که کردی ناله، ای دل، بر سر بازار و کوی

هم مرا، هم خویش را، رسوای عالم ساختی

بهر خونریز هلالی تیغ خود کردی علم

در فن عاشق کشی آخر علم افراختی

 
 
 
مولانا

بار دیگر ملتی برساختی برساختی

سوی جان عاشقان پرداختی پرداختی

بار دیگر در جهان آتش زدی آتش زدی

تا به هفتم آسمان برتاختی برتاختی

پرده هفت آسمان بشکافتی بشکافتی

[...]

اوحدی

کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی

آن کمان پنهان بدار، اکنونکه تیر انداختی

بر سمند فتنه زین دلبری بستی، ولی

حملهٔ اول ز شوخی بر سر ما تاختی

چون دل ما را شکار زلف خود کردی، برو

[...]

جامی

همچو مه طالع شدی در دیده منزل ساختی

خانه دل را ز مهر دیگران پرداختی

برگذشتی فارغ از من نی سلام و نی علیک

می ندانم کردیم نادیده یا نشناختی

در بر سیمین دل چون سنگ بیرون آمدی

[...]

اهلی شیرازی

با قبای آل چون برقی بمیدان تاختی

در صف چابک سواران آتشی انداختی

آمدی با روی چون گل در صف بازار حسن

صد چو یوسف را بخوبی بنده خود ساختی

سوخت مارا جلوه های خوبیت هر گه که تو

[...]

سحاب اصفهانی

با رقیب ای سست پیمان نرد الفت باختی

تا مرا در ششدر رشک رقیب انداختی

سوختی از آتش غیرت دل عشاق را

ساختی با غیر و کار عاشقان را ساختی

تا که را خواهی هلاک از درد رشک من که تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه