خواهم فگندن خویش را پیش قد رعنای او
تا بر سر من پا نهد، یا سر نهم بر پای او
سرو قدش نوخاسته، ماه رخش ناکاسته
خوش صورتی آراسته، حسن جهانآرای او
گر در رهش افتد کسی، کمتر نماید از خسی
از احتیاج ما بسی، بیشست استغنای او
تا دل به جان ناید مرا، از دیده گو: در دل درآ
مردم نشینست آن سرا، آنجا نخواهم جای او
غم نیست، جان من، اگر، داغم نهادی بر جگر
ای کاش صد داغ دگر، میبود بر بالای او
گفتم: هلالی دم بدم، جان میدهد، گفتا: چه غم؟
گفتم: به سویش نه قدم، گفتا: کرا پروای او؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات خود نسبت به معشوقی با قد رعنایی و زیبایی بینظیر میپردازد. او آرزو میکند که به معشوق نزدیک شود و در مقابل او زانو بزند. زیبایی معشوق به حدی است که باعث میشود دیگران در برابر او احساس حقارت کنند. شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق صحبت میکند و اینکه از درد و غم خود نمیترسد، بلکه آرزو دارد که حتی بیشتر از این رنج بکشد. نهایتاً، شاعر به این نکته اشاره میکند که آرزوی نزدیکی به معشوق و غمهای ناشی از دلبستگی به او در وجودش احساس میشود.
هوش مصنوعی: میخواهم خودم را در برابر زیبایی او قرار دهم تا او بر سر من پا بگذارد یا من بر پای او سر بگذارم.
هوش مصنوعی: درخت سرو با قدی بلند و جوان، چهره ماهی که هنوز کامل نشده زیباست و زیبایی او جهان را زینت داده است.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر او کسی بیفتد، کمتر از یک خسیس خود را نشان میدهد. نیاز ما بسیار است، اما بینیازی او بیشتر است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که عشق و احساس عمیق به وجود نیاید، از دیدگان بپرس که در دل چه میگذرد. در آنجا که مردم در دل نشستهاند، من جایی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: نگران نباش، ای جانم، اگر بر دل من اندوهی بگذاری، ای کاش که چندین اندوه دیگر هم بر دوش او بود.
هوش مصنوعی: به کسی گفتم: عشق هلالی مانند نوری در زندگیام میدرخشد و هر لحظه جانم را میگیرد. او پاسخ داد: چه غمی داری؟ گفتم: من نمیتوانم به سوی او حرکت کنم. او باز گفت: چه کسی نگران اوست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و سودای او
چشمی ست کافر آنکه شد جان و دلم یغمای او
شکلی به دل پنهان شده، بالا بلای جان شده
ای صد چو من قربان شده بر قد و بر بالای او
دل زان سر زلف دو تا زیر کلاهش کرده جا
[...]
سرو و صنوبر شد خجل از قامت زیبای او
آشفته سنبل با سمن از زلف عنبرسای او
یک سو دریده پیرهن گل از گل رویش نگر
خون بسته در دل غنچه را دیگر طرف سودای او
در دل هوای عشق او داغست چون من لاله هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.