روز عیدست، سر راهگذاری گیریم
ماهرویی بکف آریم و کناری گیریم
شاهدان دست بخون دل ما کرده نگار
ما درین غم که: کجا دست نگاری گیریم؟
گرد خواهیم شد و دامن آن یار گرفت
تا باین شیوه مگر دامن یاری گیریم
بی قراریم و بمنزلگه وصل آمده ایم
آه! اگر چرخ نخواهد که قراری گیریم
ما بجان صید سواران کمان ابروییم
کشته گردیم که: فتراک سواری گیریم
عاشقانیم و ز کار همه عالم فارغ
ما نه آنیم که هرگز پی کاری گیریم
عید شد، خیز، هلالی، که بعشرتگه باغ
جام گلگون ز کف لاله عذاری گیریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خیز کز درس دویی سر خط عاری گیریم
جای شرمست ز آیینه کناری گیریم
دست و پاهای حنا بسته مکرر کردید
بعد ازین دامن بیرنگ نگاری گیریم
نیستی صیقل آیینهٔ رحمت دارد
[...]
وقت شد وقت کزین جمع کناری گیریم
برد دوست نشینیم و قراری گیریم
روزکی چند نظر بر رخ یاری فکنیم
شبکی چند سر زلف نگاری گیریم
آرزوی سر از آن پا بقدومی طلبیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.