دوستان، عاشقم و عاشق زارم، چه کنم؟
چاره صبرست، ولی صبر ندارم، چه کنم؟
ریخت خون جگر از گوشه چشمم بکنار
و آن جگر گوشه نیامد بکنارم، چه کنم؟
ای طبیب، این همه زحمت مکش و رنج مبر
زار میمیرم، اگر جان نسپارم چه کنم؟
چند گویی که: برو، دامنم از کف بگذار
وای! اگر دامنت از کف بگذارم چه کنم؟
دردمندان همه از صبر قراری گیرند
چون من از درد تو بی صبر و قرارم چه کنم؟
گر چو مرغان خزان دیده ملولم چه عجب؟
گل نمی بینم و آزرده خارم، چه کنم؟
خلق گویند: هلالی، چه کنی گریه زار؟
گریه رو میدهد و عاشق زارم چه کنم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و درد و رنج خود سخن میگوید. او به شدت عاشق است و نمیتواند صبر کند. اشکها و زخم دلش را توصیف کرده و از طبیب میخواهد که بیشتر به او زحمت ندهد، زیرا در آستانه مرگ است. او نمیداند چگونه باید با درد عشق کنار بیاید و به شدت احساس ناتوانی و اندوه میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که دیگران به او میگویند که باید صبر کند، ولی او نمیتواند و به طور کلی در دوراهی عشق و درد قرار دارد.
هوش مصنوعی: دوستان، من عاشق هستم و حالتی بسیار دردناک دارم، چه تدبیری باید بیندیشم؟ صبر بهترین راه حل است، اما من تحمل آن را ندارم، پس چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: خون دل از چشمانم جاری شد و آن کسی که برایم عزیز و محبوب بود، کنارم نیامد. حالا چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: ای پزشک، چرا این قدر زحمت میکشی و خودت را به زحمت میاندازی؟ من در حال مرگ هستم و اگر نتوانم جانم را حفظ کنم، چه گزینهای برایم باقی میماند؟
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که به من بگویی برو و دامنم را رها کن، اگر دامن تو را رها کنم، نتیجهاش چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: کسانی که دردی دارند، با صبر و حوصله میتوانند تحمل کنند، اما من که به خاطر درد تو بیتاب و آرامم، چه کاری میتوانم کرد؟
هوش مصنوعی: اگر مثل پرندگان فصل پاییز غمگینم، چه جای تعجب دارد؟ چون گل را نمیبینم و از خارها آزار میبینم، چه کاری از دستم برمیآید؟
هوش مصنوعی: مردم میپرسند: هلالی، چرا اینقدر بیتاب و گریان هستی؟ او در پاسخ میگوید که عشق و احساساتش باعث این گریه و بیتابیاش هستند و نمیداند چه باید کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی رخت صبر از این بیش ندارم چه کنم
تا به کی عمر در این غصّه گذارم چه کنم
این چنین خسته ز ایام فراقت که منم
خون دل در غمت از دیده نبارم چه کنم
گر تو را هست به جای من دلخسته کسی
[...]
یار جان میطلبد سر نگذارم چه کنم
دارد اندیشه سر جان نسپارم چه کنم
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.