برو، ای نرگس رعنا، تو باین چشم مناز
ناز را چشم سیه باید و مژگان دراز
از گل و لاله چه حاصل؟ من و آن سرو که هست
همه شوخی و کرشمه، همه حسن و همه ناز
آتشین روی من آرایش بزمست امشب
برو، ای شمع، تو در گوشه خجلت بگداز
ای خوش آن دم، که تو از ناز، سوی من آیی!
خیزم و بر کف پای تو نهم روی نیاز
ای که مهمان منی، ساغر و مطرب مطلب
هم باین سوز دل و ناله جان سوز بساز
تو گل روی زمینی و مه اوج فلک
همه حیران جمالت ز نشیب و ز فراز
ای شه حسن، باحوال هلالی نظری
که منم بنده مسکین، تو شه بنده نواز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیبایی و جذابیت محبوب و معشوق میپردازد. شاعر از نرگس رعنا (چشم زیبا) میخواهد که به خودش ننازد و تأکید میکند که ناز و زیبایی باید در چشم و مژگان باشد. او از نقش گل، لاله و سرو در زیبایی سخن میگوید و میخواهد که معشوق برای لحظهای به نزد او بیاید. شاعر در تلاش است تا احساسات و عشق عمیق خود را به معشوق ابراز کند و در عین حال میخواهد لحظهای دلانگیز و شاداب را با هم به اشتراک بگذارند. او همچنین به مقام معشوق و زیبایی او در مقایسه با گل و ماه اشاره میکند و خود را بندهای برای او میداند.
هوش مصنوعی: برو، ای گل نرگس زیبا، به این چشم ننگر؛ برای زیبایی و جذابیت باید چشمان سیاه و مژههای بلند داشته باشی.
هوش مصنوعی: چه فایدهای از گل و لاله؟ من و آن سرو در کنار هم، همهاش بازی و لطافت است، تمام زیبایی و ناز و کرشمه در ما هویداست.
هوش مصنوعی: ای شمع، تو که در گوشه بزم نشستهای و خجالت میکشی، امشب با زیبایی آتشین چهرهام، محفل را گرم کن و تماشاگر جمعی باش که در حال شادیاند.
هوش مصنوعی: زمانی که تو با ناز و افسون به سوی من بیایی، خوشحال میشوم! آنگاه من بر زمین میافتم و با احترام و درخواست، سرم را به پای تو میگذارم.
هوش مصنوعی: ای مهمانی که به خانهام آمدهای، بگذار تا با کمک یا یک جام شراب و نوازی ساز، این درد دل و ناله جانم را تسکین دهیم.
هوش مصنوعی: تو زیباترین گل روی زمین هستی و ماه در آسمان نیز به خاطر زیباییات در حیرت است، از پایین و بالا، همه به تماشای جمال تو مشغولند.
هوش مصنوعی: ای پادشه زیبایی، نگاهی به حال من بینداز که من بنده ضعیف تو هستم و تو پادشاهی هستی که نوازشگر بندههایت هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز
بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز
من و او هر دو بحجره در و می مونس ما
باز کرده در شادی و در حجره فراز
گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد
[...]
ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز
روز ناز تو گذشتهاست بدو نیز مناز
ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی
سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز
گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز
[...]
نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز
ای بلنداختر نامآور، تا چند به کاخ
سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز
بوستان عود همیسوزد، تیمار بسوز
[...]
از غم هجر طراز همه خوبان طراز
زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز
به امید خبر یار و به طمع نظرش
به شبان سیه دیر و به روزان دراز
اگرم گوش بخارد نبرم دست به گوش
[...]
کره ای را که کسی نرم نکردست متاز
بجوانی و بزور و هنر خویش مناز
نه همه کار تودانی نه همه زورتراست
لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.