وه! که سودای تو آخر سر بشیدایی کشید
قصه عشق نهان ما برسوایی کشید
آخر، ای جان، روزی از حال دل زارم بپرس
تا بگویم: آنچه در شبهای تنهایی کشید
میکشند از داغ سودایت خردمندان شهر
آنچه مجنون بیابان گرد صحرایی کشید
حال ما و فتنه چشم تو میداند که چیست؟
هر که روزی غارت ترکان یغمایی کشید
بنده آن سرو آزادم، که بر رخسار گل
خال رعنایی نهاد و خط زیبایی کشید
طاقت هجران ندارد ناز پرورد وصال
داغ و درد عشق را نتوان برعنایی کشید
صبر فرمودن هلالی را مفرما، ای طبیب
زانکه نتوان بیش ازین رنج شکیبایی کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر داستان عاشقی را روایت میکند که دچار شور و شوقی عمیق شده و این عشق، او را به دیوانگی کشانده است. شاعر از دلتنگی و تنهایی خود میگوید و درخواست میکند که کسی حال دل او را بپرسد تا از دردها و غمهایش بگوید. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و از تحمل درد و جدایی مینالد، زیرا طاقت این هجران را ندارد. در نهایت، از طبیب میخواهد که بیشتر از این صبر نکند و رنجی که در دل دارد را کاهش دهد. این شعر ترکیبی از عشق، درد و زیبایی است.
هوش مصنوعی: وای! عشق تو مرا به جنون کشاند و داستان عشق پنهانیام را به آشفتگی و بینظمی دچار کرد.
هوش مصنوعی: ای عزیز، وقتی که روزی از حال دل غمگین من بپرسی، آن زمان میتوانم بگویم که در شبهای تنهایی چه درد و رنجی را متحمل شدهام.
هوش مصنوعی: خردمندان شهر به خاطر عشق و حسرتی که به معشوق دارند، زجرها و دردهایی را تحمل میکنند که مجنون در بیابان با عشق خود کشیده است.
هوش مصنوعی: حال و هوای ما و جذابیت نگاه تو را فقط خدا میداند. هر کسی که یک بار طعم زیبایی و جذابیتهای دلفریب را چشیده باشد، میفهمد که چه حالتی دارد.
هوش مصنوعی: من آن آزادم که شبیه سروی زیبا هستم، که بر روی گونه گل، نشانهای جذاب گذاشته و خطی دلربا کشیده است.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساساتی عمیق در مورد عشق و جدایی میپردازد. میگوید کسی که به عشق و زیبایی عادت کرده، نمیتواند درد و رنج جدایی را تحمل کند. عشق و وصال پر از شور و شوق است، اما جدایی و فراق دردهای زیادی به همراه دارد که برای کسی که به عشق عادت کرده، قابل تحمل نیست.
هوش مصنوعی: ای پزشک، هلالی را به صبر وادار نکن، زیرا او دیگر نمیتواند بیشتر از این رنج را تحمل کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از کف ما عشق دامان شکیبایی کشید
دیدی ای دل کار ما آخر به رسوایی کشید
از مسلمانی چلیپا زلف ترسا بچه ای
آخرم در حلقۀ زنّار ترسایی کشید
گاه گاهم رخ نماید آن پری پیکر به خواب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.