گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

ای کسانی که بخاک قدمش جا دارید

گاه گاه از من محروم شده یاد آرید

تا کی از حسرت او خیزم و بر خاک افتم؟

وقت آنست که از خاک مرا بردارید

گر ز نزدیک نخواهد که ببینم رویش

باری، از دور بنظاره او بگذارید

بی شمارند صف جمع غلامان در پیش

بنده را در صف آن جمع یکی بشمارید

گرد آن کوی سگانند بسی، بهر خدا

که مرا نیز در آن کوی سگی پندارید

بعد مردن سر من در سر کویش فگنید

ور توانید بخاک قدمش بسپارید

تا کی، ای سنگدلان، مرگ هلالی طلبید؟

مرد بیچاره، شما نیز همین انگارید

 
 
 
مولانا

عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید

دولتی هست حریفان سر دولت خارید

چو شکر یک دل و آغشته این شیر شوید

که ظریفید و لطیفید و نکومقدارید

دانه چیدن چه مروت بود آخر مکنید

[...]

جامی

ای کسانی که در آن کوی گذاری دارید

این چنین در غم و اندوه مرا مگذارید

ناگهان گر سوی آن ماه گذاری بکنید

بر شما باد که از حالت من یاد آرید

سر به سر قصه غمهای مرا غصه دهید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه