جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا
من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟
هم تو خود فرماکه: چونی، تا چنان گویم ترا
جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم ترا
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم ترا
بسکه میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم ترا
قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم ترا؟
هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و علاقهاش به محبوب سخن میگوید. او میخواهد احساساتش را بیان کند اما میداند که کلماتش نمیتوانند به درستی عمق محبتش را منتقل کنند. شاعر از زیبایی محبوب سخن میگوید و از او میخواهد که خود بگوید چه طور است، تا او بتواند با کلماتش عشقش را به او ابراز کند. همچنین اشاره میکند که با وجود سختیها و غمها، از صحبت با محبوبش خوشحال است و تمایل دارد داستانهای زیادی برای او بگوید. در نهایت، شاعر به این نکته میپردازد که هر کجا محبوب برود، نامش تا ابد در دل او باقی خواهد ماند و این دلبستگی او را «رسوا» میکند.
هوش مصنوعی: حیات و زندگی برایم زیباست، اما نمیخواهم بگویم که تو را از جانم بیشتر دوست دارم، زیرا این احساس را به گونهای دیگر به تو میگویم که شاید برایت شیرینتر باشد.
هوش مصنوعی: من چه بگویم دربارهات وقتی که زیباییات از هر حدی فراتر است؟ خودت بگو چطور هستی تا من هم تو را به همان شکل توصیف کنم.
هوش مصنوعی: عزیزم، با اینکه تو برای کشتن من به اینجا آمدهای، کمی بمان و استراحت کن، چون من میگویم که عمر ابدی را به تو میبخشم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که رقبایم را نبینم، از غمهای خود شاد و دلخوش هستم. اما وقتی تو را میبینم، رفتار ناتوانکنندهای از تو احساس میکنم و در عین حال، با خودم مهربانانه صحبت میکنم.
هوش مصنوعی: میخواهم آنقدر در گفتوگو با تو باشم که اگر یک جمله از تو بشنوم، هزاران قصه برایت بگویم.
هوش مصنوعی: گفتن داستان سختی که دارم، برایم دشوار است. مشکلی دارم و نمیدانم چگونه به تو بگویم.
هوش مصنوعی: هر جا که رفتی، هلالی، در نهایت رسوا شدی و به گونهای هست که باید بگویم تو رسوای دنیا هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ساقیا می ده که حرفی ز آن دهان گویم ترا
تا نکردم مست کی راز نهان گویم ترا
بس که از حیرت بود هر لحظه ام حال دگر
حیرتی دارم که حال خود چه سان گویم ترا
کی توانم گفت حوری در لطافت یا ملک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.