دم سردی زاهدان کافورمزاج
افسرد حرارت به عروق و اوداج
پر بی مزه گشته دور گردون، چه شدند
آنها که دهند دور پیمانه رواج؟
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
دم سردی زاهدان کافورمزاج
افسرد حرارت به عروق و اوداج
پر بی مزه گشته دور گردون، چه شدند
آنها که دهند دور پیمانه رواج؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به توصیف حال و هوای زاهدان پرداخته است. سرمای دم زاهدان و تأثیر آن بر حرارت انسانها را بیان میکند. او اشاره میکند که دور زمانه، بیمزه و سرد شده و به کسانی که به بادهنوشی و شادیهای زندگی در گذشته میپرداختند، اشاره میکند که اکنون دیگر خبری از آنها نیست. به طور کلی، روح حاکم بر شعری ناظر به یأس و سردی زندگی و دوری از لذتهاست.
هوش مصنوعی: دم سرد زاهدانی که مانند کافور سرد و بیروحاند، گرمای زندگی را به رگها و بدن منتقل نمیکنند.
هوش مصنوعی: زندگی آنقدر بیمزه شده است که از یاد رفتهاند افرادی که همواره به پر کردن و پخش کردن پیمانههای شادی و خوشی میپرداختند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما را چو ز عشق میشود راست مزاج
عشق است طبیب ما و داروی علاج
پیوسته بدین عشق نخواهد رفتن
این عشق ز کس نزاد و نیداد نتاج
زلفت ستمی بر رخ سیمین ای کاج
تا بستدمی ز بار سیم تو خراج
بس بر سر میدان وصالت زدمی
چوگان چو آبنوس بر گوی چو عاج
چشمت که طریق سحر ازو یافت رواج
از بابل و کشمیر همی گیرد باج
عیار صفت ربوده گاه تاراج
از تن ها سر چنانک از سرها تاج
ای امر تو عقد بند پیوند مزاج
عالم بتو در فطرت و خلقت محتاج
امراض مشاکل امور امکان
از فیض وجوب تو طلبکار علاج
هرچند به ملک تن بود صاحب تاج
بر گردن عشق، عقل نگذارد باج
بر عشق مسلط نشود عقل، آری
مه نور ز مهر هدیه گیرد، نه خراج
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.