فی الوجود الّذی هو المالک
از ازل تا ابد بود هالک
غیر هستی که والی قدم است
هر چه هستش گمان کنی عدم است
ذات هستی ست هست و دیگر هیچ
چون زِه افتاده ای به پیچا پیچ
هر چه دارد نمود، بود دل است
جلوه آرایی از شهود دل است
در نوردد چو این فکنده بساط
می کند این تعیّنات اسقاط
ملک حق باقی است الی الآباد
دامَ دار الوجود وَ الایجاد
فیض حق را بقا بود دایم
عین مقبول هم تویی قائم
اثر فیض یافت چون قابل
ابدیّت ورا شود حاصل
نیستی اراا رهی ز هستی نیست
نیستی، مرد چیره دستی نیست
واجب او را که شد وجود از حق
لم یزل وجَهه و لم یزهق ¹
عدم، او را نمی شود طاری
یستمدّ البقا مِنَ الباری
متقوم به عین ذات شود
متجدّد تعیّنات شود
ماقَضیٰ نحبهُ و ما هُو آت
همه باشد تبدّل نشآت
گر گذارد تعیّنی از بر
باز پوشد تعیّنی دیگر
هر تعیّن که می شود زایل
نوبت دیگری شود حاصل
کلک عاقل بود به مَرِّ دهور
نقش بند ظهور بعد ظهور
موجهٔ چشمهٔ حیات است این
اتّصال تجلّیات است این
طیّ اطوار دان، تبدّل حال
همچنین طیّ برزخی و مثال
پس از آن است حشر انسانی
زال سپس.........
قصّه کوته، به سمع خامه حزین
آستین زن که آفتاب است این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.