بخش ۲۰ - حکایت در تحذیر از انس به زخارف کودک فریب
شنیدم که یحیی بن برمک پگاه
به بغداد می دید عرض سپاه
جوانی بدید از هژبران جنگ
که بربسته بر خنگ، چرم پلنگ
زخامی بدان شیوه مشعوف بود
نمایش کنان جلوه ای می نمود
ز وضعش برآشفت و دیدش شگفت
دل پخه مغزش، رمیدن گرفت
بگفتا بگویید این خام را
نسنجیده نیرنگ ایّام را
ز خامی چه نازی به این پاره پوست؟
اگر پوست از مغز دانی نکوست
نهشتند این بر پلنگ درشت
چه سان اشهبت را بماند به پشت؟
چنین است رسم خسیسان دهر
که از کمتر از خویش گیرند بهر
شریفی بباید که از کاینات
فشاند چو ما دامن التفات
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...